معنی پایانه مسافری

حل جدول

پایانه مسافری

ترمینال


پایانه

معادل فارسی ترمینال

ترمینال


پایانه مسافربری

ترمینال


پایانه نفتی

لاوان


پایانه شهری

پارک‌سوار


کارگردان سریال مسافری از هند

قاسم جعفری

لغت نامه دهخدا

مسافری

مسافری. [م ُ ف ِ](حامص) مسافر بودن. در سفر بودن. مسافرت و حالت سفر.(ناظم الاطباء):
لیکن چو آب روی خضر از مسافریست
عزم مسافران به سفر در نکوتر است.
خاقانی.
- مسافری کردن، سفر کردن. به سفر رفتن. راهی شدن به سوئی چون مسافران: اشتری و گرگی و روباهی در راهی موافقت نمودند و از روی مصاحبت مسافری کردند.(سندبادنامه ص 49). ||(ص نسبی) مربوط به مسافرت. آنچه به امور سفر و لوازم آن بازبسته است.
- بنگاه مسافری، مؤسسه ٔ حمل مسافر. مقابل بنگاه باربری که مؤسسه ٔ حمل کالا است.

مسافری. [م ُ ف ِ](اِخ) ده کوچکی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. واقع در 55هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و سر راه مالرو کشکوه به بندرعباس.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فرهنگ معین

پایانه

(نِ) (اِ.) نک ترمینال.

فارسی به عربی

پایانه

محطه طرفیه


کشتی یا هواپیمای مسافری

باخره الرکاب

فرهنگ فارسی هوشیار

قطار مسافری

کوس راهی

معادل ابجد

پایانه مسافری

460

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری